ملینا ملینا ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره
کیاناکیانا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

خاطرات یک +1 عشق شیرین

آغاز سالی جدید

دخی جونم سلام تعطیلات عید هم تموم شد و دوباره برگشتیم به زندگی و روال عادیش. این 3 روز که رفتم سرکار تو رو خونه ی مامان جون گذاشتمت چون میدونستم مهد بعداز سه هفته تعطیلی خیلی سرد خواهد بود که حدسم درست هم بود. تو این چند روز تو پیش دایی هات بودی و اونا هم با تو سرگرم بودن و از خونه بیرون نمیرفتند. تو هم که روز به روز شیطون تر و پر جنب و جوش تر میشی از پیشرفت هات بگم که خیلی وقته به سرعت برق و باد سینه خیز میری و از حالت دراز کشیده بلند میشی و میشینی و همینطور عکسشو که اینو زودتر از اون یکی یاد گرفتی و اصلا یه جا آروم و قرار نداری فقط میخوای یه جایی رو بگیری و بلند شی گوشی تلفن رو که بهت میدم بعضی اوقات شروع میکنی با صدای بلند صح...
20 فروردين 1391

عید اومده بهار اومده....

سلام گل قشنگم؛ باز هم یه سال جدید شروع شد و سال 90 به خاطرات پیوست. لحظه ی سال تحویل که حدودا 8:44 بود من در حال شیر دادن بهت بودم و همون لحظه که آهنگ سال تحویل از تلویزیون پخش شد تو خواب بودی. خیلی دلم میخواست بیدارباشی و سر سفره هفت سین بشینیم تا سال تحویل هر سه کنارهم باشیم ولی تو شب قبل هم خوب نخوابیده بودی و صبح هم از ساعت 6 بیدار شده بودی.... همش به خاطر این سرماخوردگی که کلافت کرده و نمیتونستی خوب بخوابی. خلاصه گرفتی خوابیدی تا 10 و ماهم مجبور شدیم خونه بمونیم و بعد که بیدارشدی عید دیدنی مون رو شروع کنیم اول خونه ی باباحاجی رفتیم و بعد خونه ی باباجونت و تاشب اونجا بودیم خاله عذرا از مشهد اومده بودن و شب هم دایی علی اومد چندروز...
8 فروردين 1391
1